آقای میم و زیبای خفته
بند1: زندگی آقای میم از آنجایی تغییر کرد که فهمید اسطوره وجود ندارد. حالا شما این جمله را در یک ثانیه می‌خوانید و رد می‌شوید و ذهن‌تان را درگیر درک معنی‌اش نمی‌کنید ، ولی اگر آقای میم اینی هست که هست دلیل‌اش این است که روزی فهمید اسطوره وجود ندارد. اسطوره هم فقط رستم و هرکول و آفرودیت نیست. اسطوره هر چیزی است که هوس این در سرش بیفتد یا بیندازند که مثل این‌ها بشود.

بند۲: جواب آقای میم به آن خانومی/آقایی که به زعم خودشان متلکی انداخته‌اند و همچنین باعث تغییر لینک وبلاگ ما شدند: شما هم از دانش‌جوهای دانشکده‌ ی ما هستید و چنین پیداست که به همان دردی مبتلایید که در ما تشخیص داده‌اید. ظاهرن خداوند در مورد اعطای نعمت اعتمادبه‌نفس به شما دریغ نورزیده است چه اگر من به جای شما بودم با این بضاعت اندک از سواد ادبی و این نمونه‌های بازاری از داستان‌نویسی ، کمتر خودم را برهنه در برابر انظار عمومی قرار می‌دادم.

آقای میم و فرار به جلو

(حذف)

آقای میم از اینکه کسی به‌اش بگوید دوست‌اش دارد ناخود‌آگاه خنده‌اش می‌گیرد . آقای میم فکر می‌کند به اندازه‌ی کافی دوست داشته شده است. زیادی‌اش می‌شود. خفه می‌شود.