آقای میم و جای حساس
این عمهی آقای میم دستش را روی جای حساسی گذاشته است. البته الان که برداشته ، وگرنه که نمیشد هم دست ایشان روی جای حساس باشد و هم آقای میم در حال نوشتن این ها باشد! قصه از وقتی شروع شد که چند سال پیش آقای میم یک مرض عجیب و غریبی گرفت که دیگر دوا و درمان جواب نمی داد و احتیاج به نوش دارو بود. عمهی آقای میم هم وسط این گیر و دار نذر کرد که اگر آقای میم حالش خوب بشود برود مشهد پابوس امام رضا (خودش نه ها! آقای میم برود!!). اتفاقن حال آقای میم خوب شد و همچین حالش که جا آمد تازه فهمید چه کلاهی سرش رفته است. حالا از آن موقع ایشان هر وقت آقای میم را میبیند شروع می کند آیه و حدیث خواندن که پا شو برو نذر من را ادا کن! عمهی آقای میم یک پسر تپل مپلی دارد که تقریبن همسنوسال آقای میم است و همین ماه پیش زد و این آقا مریض شد. البته چیز مهمی نبود. ولی سرمای سختی خورده بود. آقای میم هم رفته بود خانه ی عمهاش یک سری بزند که دید عمهخانم توی آشپزخانه دارد میگوید الهی بمیرم و بچهام مریض است و از این حرف ها. آقای میم هم درآمد که: عمه جان نذر کردهم ایشالا میثم که خوب شد ، کولش کنی پابرهنه از تهران بری کربلا سر راه هم مشهد یه استوپ بزنی و این نذر ما رو ادا کنی.
+ نوشته شده در دوشنبه سی ام خرداد ۱۳۹۰ ساعت 0:34 توسط آقای میم
|