ش...... های آقای میم
آقای میم در یک محلهی فرهنگی زندگی میکند. دور تا دور خانهی آقای میم را دبیرستان دخترانه گرفته است. خدا بدهد برکت. کسانی که در نزدیکی مدرسهی دخترانه زندگی کرده باشند میدانند که
صدای مدرسهی دخترانه با صدای قفس پرنده چندان فرقی نمیکند. حالا. مدیر یکی از این دبیرستانها تصمیم گرفته بود برای رفاه حال دانشآموزان که مثلن بتوانند در حیاط مقنعهشان را بردارند ، ارتفاع دیوارهای مدرسه را از سه متر به شیش متر افزایش دهد. و بعد از محاسبات مهندسی خیلی پیچیده توسط ابرکامپیوترها روی دیوارها تیرآهنهایی با قطر چهارده کار گذاشته شد و صفحات ایرانیت را بهشان وصل کردند. از پنجرهی خانهی آقای میم همچنان تقریبن تمام حیاط معلوم بود و
آقای میم روزی چند بار میآمد و سرک میکشید که
ببیند بالاخره اینها چقدر از لباسهایشان را درمیآورند. آقای میم حتا تلسکوپ پسر خاله اش که در مدرسه جایزه گرفته بود را هم پشت پنجره کار گذاشته بود که یک موقع چیزی از زیر دستش در نرود. آقای میم فردا که آمد پشت پنجره دید که نسیم صبحگاهی بیست و چهار متر از دیوار مدرسه را خوابانده است در پیادهرو و کلن
مدرسه اُپن شده است. حالا این قضیه صدمات جانی نداشته است. اما
قیافه ی خانم مدیر این روزها خیلی باید دیدنی شده باشد.